مهیار مهیار ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

مهیار جون مامان و بابا

 وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ  وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ

خرداد ماه

بالاخره خرداد اومد،خردادی که خیلی منتظر اومدنش بودم و کلی واسش برنامه داشتم... واقعا درسته که میگن آدم از فردای خودش هم باخبر نیست.حتی چند وقت پیش آموزش شمع هم داشتیم،چون تا حالا ندیده بودی و میخاستی بگیری دستت که منم گفتم داغه و باید فوت کنی!چقدرم خوشت اومده بود ولی چون مصادف شده با عروسی عموت دیگه منم دیدم همه مشغول تدارک عروسی میشن و چون جامون هم خیلی بزرگ نیست به همون مهمونی سه نفره که بیشتر هم خوش میگذره و البته مثل پارسال آتلیه بسنده میکنیم.امیدوارم سال دیگه تلافی این دوسالو دراریم.انشا ا... اگه قسمت باشه. مصیبت ما هم انگار تمومی نداره تا الان با سرعت نت و کامپیوتر مشکل داشتیم الانم که اینا حل شده نمیتونم عکساتو آپلود کنم! &nb...
29 خرداد 1391

سلام زمستان..........................

چه زود گذشت ............ يكسال و نيم از تولدت ميگذره يكسال و نيمه هر لحظه با هميم نزديك تر از هر كسي بهم و عزيزتر از هركسي برام... يكسال و نيمه عاشق ترين زن دنيام و هر لحظه عاشق تر ميشم قلم خوبي ندارم كه از احساسم بنويم و خودمو خالي كنم ولي خدا ميدونه با نفس تو زنده ام  خدا ميدونه ... خيليييييييييي حرفا دارم برات خيلي لحظه ها اروم بي صدا شكستم ولي فقط به خاطر تو تحمل كردم به خاطر تو زندگي كه چيزي نيست حاظرم جونمو بدم اين مدت با همه سختي ها با همه تنهايي ها و بيخوابي ها گذشته و همهشون با يه دونه بوس كوچيك كه رو گونم ميذاري فراموش ميشن و اميد به اينده تو همه وجودم پر ميشه ايندفعه به مناسب 18 ماهگيت كه همزمان با شب يلدا و شروع دومين ...
16 خرداد 1391

سالهای دور از نت

سلام گل پسرم کللی شرمندم از همه چون یه شش ماهی هست که وبلاگتو آپ نکردم ولی به خدا تقصیر من نیست آخه این نت ذلیل مرده همراهی نمیکرد کافی نت هم که نمیشه رفت ،گوشیم هم که به لطف جناب عالی به ملکوت اعلا پیوسته بود... کلی عکس دارم که بذارم و حرفای ناگفته از رشد روز به روزت و شیطنت ها و بامزه گی هات که سر فرصت اگه یادم بود مینویسم فقط اینو بگم که خیلی مغرور شدی و داری قضیه فرزند سالاری رو راه میندازی که فقط نمیدونی با بد کسی طرفی و من اصلا طرفدار لوس کردن بیش از حد نیستم واسه همین یعضی موقع ها سر موضوهای بزرگ تر از سنت درگیریم که انشا اا... با بزرگ شدنت بفهمی که خیلی نباید پا تو کفش بزرگ ترا بکنی راستی من فکر میکردم علاقه به پوشیدن کفش بزرگت...
2 خرداد 1391

مو قشنگ..............

امروز عسلمو كلي خوشگل كردم موهاشو سيخ سيخي كردم بعد حالت دادم و تافت هم زدم قيافت خيلي عوض شد و مردونه شدي فدات بشم كه ميخاي دل همه دخترا رو ببري مادر............ خودم واست يه دختر پيدا ميكنم مثل پنجه افتاب............(تمرين مادر شوهر بازي)!!!! نه بابا دلتو صابون نزن نميخام به اين زودي ولت كنم انشاا... خدا هم كمك كنه اول تحصيلاتت مهمه.......   خواستم ازت عكس بگيرم نميذاري كهههههههه انقدر ورجه وورجه كردي موهاتو خراب كردي   عزيزم ماشاا... از وقتي قدم گذاشتي تو 18 ماه تغييراتت خيلي محسوس شده هرروز كلمات جديد ميگي و منو خوشحالتر ميكني مثلا يكيش نونه همچين از ته دل ميگي كه ميخام بخورمت.............عزيز . بوس . و چن...
18 آذر 1390

جش جش...!

عزیزم قربون اون زبون کوچولوت برم که هنوز درست حسابی راه نیوفتاده امروز صبح که بیدار شدی من هنوز خواب بودم یهو دیدم یه انگشت نرم و گرم داره چشمامو ناز میکنه چشمامو اروم باز کردم و دیدم نشستی بالای سرم و داری بیدارم میکنی انقدر هم اروم ناز میکنی که ن÷رم و اروم زیر لب هم میگی جش جش(همون چشم!!!!!) الـــــــــــــــــــهی فدای حرف زدنت بشم که انقدر اروم میگی...یکم با چشام بازی کردی و پا شدیم رفتیم صبحونه بخوریم واست نیمرو درست کردم با نون لواش خشک!!!اخه عاشق قرچ قرچ جوویدنشی.با یه لیوان شیر بعد هم رفتی بالای مبل و از پنجره ماشینا رو نگاه میکردی و میگفتم ماشینا کوشن؟میگی اشین و انگشتتو میذاری رو شیشه... خیلـــــــــــــــــــــی...
12 آذر 1390

بعد 6 ماه...

عزیزم با شرمندگی عکسای یک سالگیه اتلیه رو الان میذارم منتظر بودم فایل اصلیش و بذارم که نشد و از عکسا عکس گرفتم.بهتر از هیچیه ولی ایشاا...مال دوسالگی تو حتما اصلشو میذارم نه بدلشو!!!!!!       یکمم عکسای قدیمی.... چیکار کنم نمیذاری ازت عکس بگیرم و میای دوربین و میگیری و خودت شروع میکنی عکس گرفتن!!!!   اینجا تازه سه چرختو دیدی و انقدر ذوق کردی که نگو دکمه شو میزدی و صدای حیوونا با آهنگ ÷خش میشد و تو ریسه میرفتی کللی هم فیلم گرفتم ...فدای خنده هات .... مهیار ممه ای...   اینجا هم محوطه هتل تو مشهده... الهی بمیرمم اینم بعد افتادنمونه نوک مماخت و پیشونیت قرمزه م...
8 آذر 1390

چی بگم ............

عسلم ماشاا.. هرروز داری بزرگ میشی و کارات  عجیب تر............ اخه من بهت چی بگم نمیگی یه وقت میافتی   ‌‌‌       اينم بازي بچه هاي امروزي يكم هم تلويزيون                       للللللللللل ...
5 آذر 1390

بابایی کجایی............

پسر گلم گفته بودم خيلي بابايي هستي ولي ديگه انقدر نه.نميگي ماماني حسوديش ميشه؟!!! ديشب بابات رفت تهران تا ماشين بخره و شب خونه نبود من و تو هم مثل هميشه تو اتاق تو و روزمين خوابيديم.نصفه هاي شب بود كه پاشدي و گريه كردي ...صبح ها كه از خواب پا ميشي ميري تو اتاق خواب ما و يكم هم پيش بابات چرت ميزني ولي نصفه شب نميرفتي...كه ديشب رفتي تو اتاق و رفتي رو تخت و شروع كردي به گريه و هيچجوري اروم نميشدي ميمي رم اصلا تحويل نميگرفتي         همچين چسبيده بودي به بالش بابات كه واقعا نميدونستم چيكار كنم .تا رفتم پليوري كه قبل رفتن عوض كرده بود و گذاشته بودم بشورمو اوردمو و پيچيدم دورت... با...
4 آذر 1390