مهیار مهیار ، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

مهیار جون مامان و بابا

نوبت مامانیه!!

سلام عسلم الان که دارم مینویسم تو مثل فرشته ها خوابی و نمیدونم چرا از تماشا کردنت سیر نمیشم...... مامان جونم خدا رو شکر دیگه تغریبا خوب خوب شدی واثری از سرما خوردگی و تب نمونده ولی متاسفانه مامانی جون که تو این چند روز بیماری مهمونش بودیم و کللللی زحمت ما رو کشیدسرما خورده!!! به خاطر زحمتات خیلی ممنون مامانی جون  حتما از ما گرفته چون هیشکی نیست که تو رو ببینه و بتونه ماچ کردن خودشو کنترل کنه. کاش میشد ما هم مواظب اون باشیم تا خوب شه ولی میدونم اینجا نمیمونه و اگه ما بریم براش زحمت داریم ماشاا... کنجکاوی های شما امون نمیده که من جایی برم منم واسه اینکه هی سرت غر نزنم و نگم دست نزن فعلا جایی نمیرم تا یک...
19 مرداد 1390

دست گل های مامان

  سلام عزیزم اینم چمد تا از عکسات که با این یه ریزه هنر درست کردم!!!    بقیه عکسا تو ادامه مطلبه...   تولدت مبارک عزیزتر از جونم...  به به ماشین بازی...            اولین ماکارونی...    اولین قلط زدن من...  خورشید لالا مهتاب لالا  لالالالایی لالالالایی...   ...
18 مرداد 1390

زنبورررررررررررررر...

اینجا با هم رفتیم پارک چون حواست پیش بچه های دیگه بود و میخاستی بدو بدو کنی گذاشتمت رو چمنا اخه میترسیدم خدای نکرده بیافتی اگه بتونین عکسو زوم کنین میبینین رو دست مهیار یه زنبور نشسته ولی از اونجایی که فرشته ها مواظب بچه هان خدا رو شکر هیچی نشد و سالم برگشتیم خونه  ...
17 مرداد 1390

هنرمند کوچک...

سلام عسلم.همیشه تو خونه هم اینجوری صدات میکنم میترسم به جای اسم خودت عادت کنی به عسلم!!! امروز میخام از پیشرفتات بنویسم از اول:از همون اولا سرتو نگه میداشتی! از ٥ ماهگی کامل مینشستی از ٨ ماهگی کامل چهاردست و پا میرفتی از ١٠ ماهگی هم کامل راه میری معنی کامل اینه که یه ٢-٣ هفته از شروع حرکت جدید تا کامل شدن طول میکشه دندون اولت تو ٦ ماهگی در اومد و هر دو ماه دوتا دندونک اضافه میشد الان ١٠ تا دندون داری که حسابی هم ازشون استفاده میکنی!!! از حرف زدن بخام بگم تو حدود ١٠ ماهگی کامل مامان و بابا میگفتی  و کم کم بهش جوجو و ده ده اضافه شد و من خیلی خوشحال بودم ولی یهو مامان و گذاشتی کنار و فقط بابا میگی ...
17 مرداد 1390

داغ داغ...

اینا عکسای امشبته داغ داغ میذارم واست با بابا و مامان و بابای بابا و بقیه رفتیم پارک... خیلی خوش گذشت اخه بابا فرصت نداره زیاد مارو اینور اونور ببره تازه تو هم زود میخوابی و نمیشه بیرون بمونیم امشب هم یکم که گشتیم تو تو بقلم خوابیدی و ما برگشتیم خونه ماشاا... یه جا بند نمیشی که ... بیا یکم اس ام اس بازی کن ... به به چه گوشیه خوشمزه ای... چی دیدین فسقلیا... اینم اسرا خانومه دختر عمه شما که ازت یک سال و نیم بزرگ تره... تو مشغول باش اقا مهیار ... مهیار از نگاهی دیگر... به به بریم آب بازی... ...
16 مرداد 1390

مروارید های مهیار جـــــــــــــــون

سلام شیرین تر از عسلم....... پسر ماهم امروز اومدم مژده یه مروارید جدیدو بذارم امروز که داشتم واست تی ژل میزدم دیدم دندون ١١ همت دراومده و من اصلا خبر دار نشدم اخه بقل دهنته و معلوم نیست!!!! خیلی مبارکه قربون چشمای نازت ایشاا... که به زودی همه شون دران که تو هم راحت شی. خیلــــــــــــــــــــــی دوست دارم... راستی انشاا... ٨ ام ماه دیگه قراره با مامانی و زندایی و بچه هاش بریم مشهد بابایی نمیاد چون کار داره!اولین مسافرتیه که قراره بریم البته قبلا مسافرت های کچولو رفتیم اون موقع که اصلا اذیت نکردی و مشکلی نداشتیم قربونت برم دوست دارم بهمون خیلی خوش بگذره.  خیلی دوست دارم اندازه اسمون ها...   ...
5 مرداد 1390

سرمای تابستونه............

وای عجب هفته ای بود... سلام پسر خوبم خدارو هزار بار شکر به خاطر سلامتیت... تو این  هفته یه مهمون ناخونده  داشتی یه سرماخوردگی ناقلا که حسابی اعصاب مارو بهم زد خیلی شدید نبود برای من ولی شما یه دو روزی تب داشتی که به کمک انتی بیوتیک و استامینوفن از بین بردیمش دوروز تغریبا میشه گفت نخوابیدم و هی بلند شدم و تبت و کنترل کردم .اخه ماشاا.... مریضی سراغ مون نیومده واسه همین خیلی نگران شدم و ترسیدم تو این چند روز از بس بهت هندونه دادم شبیه هندونه شدی!!!! بازم خداروشکر که زود خوب شدی... مهیار گلم ازت میخام با اون قلب پاک و دل کوچیکت واسه همه مخصوصا بابایی دعا کنی... ممنونم ازت که انقدر خوب تحمل کردی و داروهاتو خیلی ...
29 تير 1390